کوروش شیــــــرینی زندگی

جمعه بعداظهر بود که رفتیم بیرون که کوروش بهش خوش بگذره بابا جون مارو برد پای کوه وکوروش از کوه یه کم بالا رفت وبهش خیلی خوش گذشت بعد هم چند تا عکس با ژستهای که خودش خواست گرفتیم واومدیم پایین وجاتون خالی بستنی وفالوده خریدیم واومدیم خونه شروع کردیم به خوردن خیلی به کوروش خوش گذشت خصوصا اینکه اولین تجربه کوه نوردیش بود پسرم عاشقانه دوستت داریم اینم از عکسهای عشق مامان فدات بشم عزیزم با این ژستی که گرفتی ...

خدایا شکرت خدایا در درگاهت سجده شکر به جا میاورم که خنده رو به لبان کوروش برگرداندی خدایا شکرت که سلامتی رو به پسرمان برگرداندی بارالها ازت عاجزانه میخواهم که خنده رو از لبان هیچ کودکی دریغ نکن وباز هم میگویم خدایا شکرت ...

اینم از سیزده بدر کوروش عزیزما صبح کوروش پاشد وعینکش رو برداشت با کلاهش که بره واسه ١٣ بیرون ما با مامانی ودوتا دایی های کوروش رفتیم بیرون خیلی خوش گذشت به کوروش واسه خودش حسابی بازی کرد ولی هوا سرد شد وباید میومدیمولی فکرش رو نمیکردم که کوروش اینطوری بازی کنه چون سال پیش هر چی ما میرفتیم بیرون عزیز من میترسید بره کنار اب و بازی کنه ولی خدا رو شکر پسرم داره مرد میشه پسرم عزیزم خیلی دوست دارم     اینجا کوروش هوس چایی کرد که مامانم واسش ریخت تو پیاله داره میخوره مامان قربونت بره با این چایی خوردنت     اینجا هم مثلا رفته تو چادر که بخوابه ...